علاقه
همین خنده های ساده توست
وقتی بـا تمـام غصه هایت میخنـدی
تـا من از تمـام غصه هایـم رهــا شوم .
***
پرانتز آغوشم را برایت مردانه باز کرده ام
دلبرا همتی کن بیا و نه آن را ببند …
***
بر پنجره ام بُخارِ تو می چسبد
صبحانه در انتظارِ تو می چسبد
قوری و سماور و دو فنجان با عشق
چایی چقَدَر کنارِ تـو می چسبد
به ساز عشق می خوانم بیاد آن دو چشمانت
بساط گل به لب دارم ، بیفشانم به دامانت ؟
تمام شهر در خواب است و من یاد تو بیدارم
سراپا چشم دیدارم که شب تابد ز مژگانت
خیال مونست امشب ، امید دست گرم توست
چه خوش بخشیده رویایی به من لبخند پنهانت
به هم زد یک کلام تو شکوه شهرک دل را
چه کاری کرده ای با دل ، بگو جانم به قربانت ؟
چه بنوازی چه ننوازی غرورم سهم قلب تو
تن و دل را بپیچم در حریم عشق سوزانت
11111
و خدا زن را از پهلوی چپ مرد آفرید. آری ، خداوند زن را از پهلوی چپ مرد آفرید نه از سر او ، تا فرمانروای او باشد. نه از پای او ، تا لگد کوب امیال او گردد. بلکه از پهلوی او ، تا برابر با او باشد و از زیر بازوی او ، تا مورد حمایت او باشد و از نزدیکترین نقطه به قلب او ، تا معشوق و محبوب او باشد
درباره این سایت